همیشه بقیه گفتن و ما گوش کردیم. اما این بار غریبه می خواد حرف بزنه. پنبه هاتونو آماده کردین؟ برا بالا پایین کردن بیهوده سرتون آماده این؟ می خوام داد بزنم! گوشتونو بگیرین که کر نشین. البته این جماعتی که من می بینم کر نمی شن. چون مادر زادی کر به دنیا اومدن! اینم حاصل انفجارای اتمی قرن بیستمه که همه رو کر و کور مادرزادی کرده. کرن چون نمی شنون. کورن چون نمی بینن. حالا بگین این وسط کی بچست؟ من یا شما ها؟ جوابش سخته. آخه می دونی؟ جوابشو نه بچه می فهمه نه اگه بگه بزرگ ترا می فهمن. باباهه هر دفعه بچه شیش ماهش می خواد بگه سردمه یه تو گوشی بهش می زنه اونم گرم می شه و داغ دلشو فریاد می زنه! راستی تا یادم نرفته. می گن سن بلوغ رفته بالا راست می گن؟
خوب؟
کجای کاری؟ من همه حرفمو زدم! اما یه سوال هنوز برام بی جواب مونده ...
قرار بود غریبه بی کار نشینه! ای داد! ای فریاد! ... والا من بعضی وقتا نمی تونم این مردم رو درک کنم. چی؟ منظورم چیه؟ ... چی؟ چه مرگمه! شما خودتو ناراحت نکن! الان می گم
تا حالا شده یه روز اون قدر غمگین باشین که برا خودتون آرزوی مرگ کنین؟ خیلیاتون شده و خیلیاتون هم نشده ... امیدوارم خدا هیچ وقت کسی رو غمگین نکنه! اما مسئله من با غم نیست ... من فقط یه سوال دارم. شما وقتی غمگین هستین دوست دارین آهنگ غمگین گوش بدین یا تند؟!
من شخصاْ از هر کی سوال کردم گفته آهنگ غمگین! این واسم قابل هضم نیست. به نظر من همشون دچار مازوخیسم شدیدن! آخه شما بگین من اشتباه می کنم؟ وقتی آدم غمش میاد درسته یه کاری بکنه که بیشتر غمگین بشه؟ این خود آزاری نیست. لطفاْ یکی که دچار این مرحله از مازوخیسمه من رو قانع کنه که واقعاْ چرا؟